می پرسم چرا؟
رسوا شدنی نزدیک نیست
تا کی می خواهند بتازند این انسانهای بی خدا
تا کجا
هر قطره می چکد اشکی از چشمان خدا
هر لحظه لحظه ایست که از خدا دوریم
شفاعت معنای بودن دارد
هر چند او مرا خواهد برد
شفاعتم می کند به هر خوبیست
من آرزویم شفاعت است
بر تندیس این دلهای بالا رفته خود
نردبان قناعت تکیه دهید
شاید بشود رود بالا
عشقی که زیباتر از هر چه دنیاست
شاید بشود بیاید پائین
هر چه دارم از غرور
تا زمانی تکیه می زنم بر زریح عشق خدائی
3/9/1385
احمد ملائی